ای عشق ای عشق تو بانوی سیه فام منی زیبای خموش عمر و ایام منی ای مرغ غمین که بر سر بام منی شیرینی و شور بزم جانها بودی اینک چو شراب تلخ در جام منی گر خوی تو با رمیدگی همراه است کی رام منی آهوک آرام منی؟ اما تو همان ستاره شام منی گر ننگ به نام عشق کردند چه باک بدنام بدانی تو و خوشنام منی چون طعم طرب هنوز در کام منی شادا به تو چون غم که سرانجام منی ای عشق تو بانوی سیه فام منی نویسنده:سعید یوسفی
دیری است در این باغ که گلبانگت نیست
یک شمع چو قامتت نمی افروزند
هرچند که ناکام گذشتیم ز هم
آغاز تو بودی ام خوشا آن آغاز
چون چهره تو هنوز در تاریکی است
Design By : WeblogBartar.com |